یکشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۷

تقدیم به همه فاحشه های شریف و آزاده ای که مظلومانه در گودالِ جهلِ معصیت بارِ نیاکان و ناپاکان
چال می شوند ... در بیتوته میان دوزخِ آغوش و پلشتی ِجزا...


بده آن قــوطی سرخـــاب مرا
تا زنم رنگ به بی رنگی خویش
بده آن روغن، تــا تــازه کنم
چـهـرِ پژمرده ز دلتنگی خویش
بده آن عطر که مشکین سازم
گیسوان را و بریزم بر دوش
بده آن جامه تنگم که کســـان
تنگ گیرند مرا درآغـــوش
بده آن جام که سرمست شوم
به سیه بختی خود خنده زنم
روی این چهره ناشاد غمین
چهره ای شاد و فریبنده زنم
وان دگر همسر چندین شب پیش
او همان بود که بیمارم کرد
آنچه پرداخت اگر صد میشد
درد زان بیشتر آزارم کرد
آه این کیست که در می کوبد
همسر امشب من می آید
وای ای غم ز دلم دست بکش
کاین زمان شادی او می باید
لب من ای لب نیرنگ فروش
بر غمم پرده ای از راز بکش
تا مرا چند دِرَم بیش دهند
خنده کن بوسه بزن ناز بکش...
شعر از:سیمین بهبهانی

جمعه، آذر ۰۸، ۱۳۸۷


باران پاییزی در بندرعباس
به مناسبت 16 آذرروز دانشجو، روز آزادی و برابری
و روز اعتراض به جنایات جمهوری اسلامی
در مالمو
برگزاری شب همبستگی با دانشجویان ایران و محکومین به اعدام و خانواده های آنها

روز شنبه 6 دسامبر دور هم جمع شویم تا همبستگی خود را با دانشجویان ایران اعلام کنیم و خواستار آزادی تمامی دانشجویان دربند و زندانیان سیاسی شویم.

این روز مناسبتی است تا همصدا اعتراض و انزجار خود را به صدور احکام اعدام توسط جمهوری اسلامی اعلام کنیم و خواهان لغو تمامی احکام اعدام شویم.

شنبه 6 دسامبر ساعت پنج بعدازظهر در محل لوکال فدراسیون




پنجشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۷

قربانیانمان را دریابیم...

از دیر باز دادو ستد در بازار برده فروشان یکی از عوامل رونق بخش اقتصاد اعراب بدوی بود. بازارهایی که نه تنها برای دلالان محبت ایجاد اشتغال می کرد و مردان حریص و درنده خوی عرب را به مراد دل میرساند بلکه این بازارِ نمایشی،ماوایی نیز برای تفریح و خوشگذرانی جامعه عرب بود .در این بازارپسران خوش بنیه که از بقیه قوی تر و به مراتب درشت هیکل تر بودند به عنوان برده و دختران زیباروی بعنوان کنیز به مزایده گذاشته میشدند.با ورود اسلام این سنت با قوانین و رنگ و بوی مذهبی نیز درآمیخت و قوت بیشتری یافت و امروز گریبانگیر دختران یست که از کشورهای نابسمانی چون ایران، پاکستان ،افغانستان و... به دلایل مختلف و مشکلات خاص اجتماعی میگریزند و دانسته یا نادانسته به دام قاچاقچیان انسان می افتند .روز عید قربان نزدیک است و طبق این سنت دیرپا دختران باکره ایرانی بین سنین 9 تا 18 سال در دبی و امارات در ازای مبالغ ناچیزی به فروش می رسند .
کنیزکان کوچک و معصوم در معرض نگاه های هرزه و تشنه اعراب، شوربختی زنانگی شان را تجربه می کنندو جوانی نکرده به پیری می رسند.
به راستی اینان به کدامین گناه ناکرده در این روز قربانی می شوند؟


به نظر شما مبارزه سیاسی به شیوه آقای خمینی چقدر می تواند دشوار باشد؟..به این عکس نگاه کنید تا بهتر رنجها ،مشقتها و شکنجه های ایشان را در دوره تبعید دریابید...کاش فرزاد کمانگرها نیز محکوم به تبعید به اروپا می شدند...


ما ایرانیان را چه می شود گاهی؟
«چگونه پوشیدن» دلمشغولی ۳۰ ساله یک حکومت
پيشنهاد آقاى فرهاد رهبر، رئيس دانشگاه تهران، براى «متحد الشكل» كردن پوشش دانشجويان دانشگاه چندان تند يا نابهنگام بود كه اعتراض رئيس كمسيون آموزش عالى مجلس را نيز برانگيخت.
اما انتقاد رئيس دانشگاه تهران از تنوع مدل هاى لباس، شكل ظاهرى دانشجويان و پيشنهاد او براى لباس متحد الشكل را مى توان نمود گوياى يكى از دلمشغولى هاى فرهنگى مهم حكومت ايران تلقى كرد.
دلمشغولى كه با گفته هاى چندى پيش رهبر جمهورى اسلامى در باره لباس متحد الشكل ملى براى همگان و طرح ناكام مجلس در اين زمينه همخوانى داشت.
تحميل حجاب اسلامى بر زنان در سى سال گذشته چندان پر تنش بوده است كه تلاش براى متحدالشكل كردن پوشش عمومى يا حذف برخى الگوهاى لباس و آرايش مو، كه «نامطلوب» ارزيابى مى شوند، را در سايه قرار داده اما اين تلاش در سى سال گذشته، همچنان ادامه داشته است.
حجاب اسلامى زنان، سنتى است ديرينه و متكى بر زمينه هاى دينى، فرهنگى، اجتماعى و تاريخى و نه فقط در ايران كه در اغلب جوامع اسلامى و حتى در ميان مسلمانان اروپا، به يكى از نمادهاى سياسى و فرهنگى اسلام بدل شده است.
دلايل اجبارى كردن حجاب اسلامى زنان و بدل كردن آن به يكى از نمادها و مولفه هاى اصلى فرهنگى و سياسى حكومت اسلامى را مى توان در سنت هاى فرهنگى ايران پيش از اسلام، تاريخ اسلام، آموزه هاى قرآنى و دينى، نگاه اسلام به زنان و زندگى زمينى، فرهنگ مردسالار و... جستجو كرد.
انتقاد رئيس دانشگاه تهران از تنوع مدل هاى لباس، شكل ظاهرى دانشجويان و پيشنهاد او براى لباس متحد الشكل را مى توان نمود گوياى يكى از دلمشغولى هاى فرهنگى مهم حكومت ايران تلقى كرد.
اما دلمشغولى پى گير، و تا كنون ناكام جمهورى اسلامى، در زمينه پوشش عمومى، حذف الگوهاى نامطلوب و تحميل يك دستى و الگوهاى دلخواه در عواملى متفاوت با زمينه هاى حجاب اسلامى زنان ريشه دارد.
يك دست كردن انديشه ها و ارزش هاى فكرى و الگوهاى رفتارى مردمان از آرزوهاى تحقق نايافتنى همه حكومت هاى توتاليتر و پوشيدن اجبارى لباس فرم از شاخصه هاى اصلى گروه هاى فاشيستى است.
اما جمهورى اسلامى با نمونه هاى نوعى حكومت هاى توتاليتر و هواداران آن با گروه هاى فاشيستى فاصله بسيار دارند.
حتى چينى ها، كه به دوران حكومت مائو به اجبار تنگناهاى اقتصادى، پوشيدن لباس ساده و متحدالشكل را به «نشانه انقلابى بودن» بدل كرده بودند، بعدتر و با اندك گشايشى در اقتصاد از اين شيوه دست برداشتند.
رنگ هاى شاد و تنوع در الگوها و مدهاى لباس و آرايش، برخلاف حجاب اسلامى زنان، در آموزه هاى مذهبى ممنوع نشده و در سنت هاى ملى ايرانى نيز مذموم نبوده اند.
جائى كه چهار لايه اجتماعى به هم مى رسند
ريشه هاى اين دلمشغولى را مى توان در ضديت با تنوع، تمايل به يك دست كردن جامعه، ضديت با فرهنگ غرب و بيش از هرچه در نظام ارزشى و فرهنگى چهار لايه جست: روحانيت، روشنفكران دينى، بازاريان سنتى و حاشيه نشينان فقير شهرى. چهار لايه اى كه راس و بدنه اصلى ساختار حكومتى را شكل مى دهند.
اين چهار لايه پيش از انقلاب اسلامى نيز نه فقط با آن چه از فرهنگ غرب به فرهنگ ايرانى رسوخ كرده بود، كه با عناصرى از فرهنگ ملى و سنتى هچون شادى و شادمانى يا بهره گيرى از امكانات دنيوى و لذات زمينى و جسمى ضديت داشتند.
ضديت روحانيت، روشنفكران دينى و بازاريان سنتى، در فرهنگ دينى و مفاهيمى چون پست شمردن جسم، ماده و... ريشه داشت. لايه گسترده حاشيه نشينان فقير شهرى نيز بيش تر به انگيزه نفرت از فقر خود و خشم از ثروت ديگران، با مظاهر زندگى ثروتمندان و طبقه متوسط، و از جمله با تنوع در پوشش، ضديت مى ورزيدند.
دلمشغولى پى گير و تا كنون ناكام جمهورى اسلامى در زمينه پوشش عمومى، حذف الگوهاى نامطلوب و تحميل يك دستى و الگوهاى دلخواه، در عواملى متفاوت با زمينه هاى حجاب اسلامى زنان ريشه دارد.
اغلب گرايش هاى چپ سنتى آن روزگار نيز، به رغم «ماترياليزمى» كه فقط ادعاى آن را داشتند، در زمينه ستايش از فقر و نفرت از لذات دنيوى به تقريب از نظام ارزشى حاشيه نشينان فقير شهرى و روحانيت شيعه تبعيت مى كردند.
روحانيت، بازار سنتى و روشنفكران دينى پس از انقلاب از امتيازات ثروت و قدرت بهره مند شدند. حاشيه نشينان فقير شهرى، از جا به جائى مراكز قدرت و ثروت نصيبى نبرد، با اين همه، هر چهار لايه كوشيدند تا نظام ارزشى مبتنى بر ستايش از فقر، مثبت بودن ساده پوشى و حذف تنوع را بر جامعه تحميل كنند.
در سى سال گذشته زندگى متكى بر ثروت با نظام ارزشى رسمى در تضاد افتاد و ريا و تظاهر به فقر و ساده زيستى را نيز به عنصرى پررنگ در رفتار و كردار سه لايه به قدرت و ثروت رسيده بدل كرد.
با گذشت سى سال تفسيرهاى گوناگون از اسلام، الگوهاى متفاوت حجاب اسلامى زنان و منافع و سمت و سوهاى متضاد مالى، برنامه هاى متفاوتى را در زمينه اقتصاد و سياست سبب ساز شدند، چهار لايه حامل انقلاب اسلامى را به جناح هاى گوناگون تقسيم كردند. اما وجه اشتراك چهار لايه: نظام ارزشى مبتنى بر ستايش از فقر، مذموم شمردن ثروت، مثبت بودن ساده پوشى و حذف تنوع ، تحول در نظام ارزشى رسمى را ناممكن يا دستكم دشوار كرده است.
سرمايه گذارى فكرى، مالى و سياسى جمهورى اسلامى براى حذف برخى الگوهاى رفتارى و مدل هاى لباس و آرايش مردان و زنان، كه در موقعيت حساس ايران جز افزايش نارضايتى عمومى نتيجه ديگرى ندارد، نشان مى دهد كه نظام ارزشى و فرهنگى مشترك چهار لايه حامل جمهورى اسلامى چندان قدرتمند است كه حتى در غيبت آموزه هاى مذهبى، سنت هاى ملى و دينى و نمادهاى سياسى، مصلحت حكومت را گاه در پاى نظام فرهنگى قربانى مى كند.
آقاى فرهاد رهبر در هفته گذشته، در باره ضرورت «لباس فرم دانشجويان» سخن گفت و در قالب واژه «هيبت» از آرايش مو و ظاهر دانشجويان انتقاد كرد. آقاى اسدالله عباسى، رئيس كميسيون آموزش عالى مجلس، نه با اصل پيشنهاد كه در باره نتايج سياسى منفى اين پيشنهاد هشدار داد و گفت: «مجبور كردن دانشجويان به پوشيدن لباس فرم فرايند منفى بيش ترى در پى دارد.»
آقاى رهبر تاكيد كرد «با سخت افزار نمى توان فرهنگ را اصلاح كرد و بايد مشاركت جمعى در اين زمينه ايجاد شود.» درسى كه آقاى رهبر پس از بى نتيجه بودن ۳۰ سال سركوب فرهنگى فراگرفته است، البته درسى ارزشمند است. اما او توضيح نداد كه اگر در اعمال فرهنگ حكومتى «سخت افزار» -از اصطلاحات وزارت اطلاعات ايران براى سركوب فيزيكى- به كار نرود، «مشاركت جمعى» در اعمال لباس فرم را چگونه مى توان شكل داد.
منبع:مجموعه مقالات فرج سر کوهی

آی آدمها ...آدمها اینجا میسپارند جان...

در پی انتشار فیلم زنای حجه السلام والمسلمین حسن گلستانی از اعضای هیات امنای ستاد ائمه جمعه در منابع و سایتهای اینترنتی که آبروریزی و افتضاح دیگری را برای روحانیت به بار آورد تا آنجا که خبر گزاری های جمهوری اسلامی با دستپاچگی و مغلطه کاری وی را از روحانیت جدا دانسته و با دادن القابی چون گرگی در لباس میش ،روحانی نما و... سعی داشتند تا بلکه آبروی به گند کشیده شده روحانیت را باز خرید کنند ، در نهایت با دادن حکم 100 ضربه شلاق ناقابل برای روحانی زناکار به موضوع خاتمه داده شد و این در حالی اتفاق می افتد که تنها درهمین چند روز گذشته شاهد قریب به پانزده اعدام بودیم که بسیاری از آنها در نهایت بی عدالتی و بی انصافی اجرا شد از جمله اعدام فاطمه حقیقت پژوه که تنها برای دفاع از دختر چهارده ساله اش مرتکب قتل شده بود و این باز در حالیست که تیغ جلاد با شاهرگ فرزانگانی چون فرزاد کمانگر بازی می کند و هر لحظه احتمال از دست دادن او تار و پود ارگانهای حقوق بشری را خواهد لرزاند.

چهارشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۷

حق با پیامبر اسلام بود...
از احادیث مطهره روایت میشود که : روزی محمد(ص) در غار حرا خوابیده بود، در خواب دید که فرشته ای نزد او آمد و به او گفت: بخوان ،محمد با اضطراب گفت :"من خواندن نمی دانم" ،و در این وقت احساس کرد که آن فرشته اورا پوشانید به حدی که از حال رفت ،چون به خود آمد فرشته دگر بار گفت: بخوان ،محمد لرزان گفت : من نمی توانم بخوانم فرشته بار دیگر او را پوشاند به حدی که ناتوان شد و برای بار سوم گفت :بخوان ،محمد که دیگه از زبان نافهمیِ فرشته ذله شده بود گفت : "اگه فرشته ای اگه از غیب خبر داری خوب حتما اینم می دونی که من بی سوادم پس دیگه اینهمه اصرار و تحکمت به من بینوا چیه؟ هر چی می گم من خوندن نمی دانم بابا... اگر هم زبون ما زمینی ها رو نمی فهمیدی خوب با خودت مترجم میاوردی که همون بار اول که می گم حالیت شه...تازه بعدشم حالا که بازار معجزه خوب رواج داره، می خواستی جای زهره تَرَک کردنِ من،یه معجزه ای چیزی بکنی که من خود به خود خواندن رو شروع کنم ..."
با توجه به نبودن نهضت سواد آموزی در آن روزگار و همچنین نبود امکاناتی از قبیل آموزش از راه دور و کتابهای بخوان بنویس و...من در این مورد حق کامل را به پیامبر اسلام می دهم ،اما خوب بالاخره فرشته پس از به چهار میخ کشیدن محمد پی به اشتباهش می برد و با دادن قدرت الهی به محمد بسیار آیات و وحی ها به او صادر می کند که دنیای پس از اورا به گونه ای مهیب ودهشت زا تغییر می دهد و زمانی که محمد به دعوی نبوت برمی خیزد به طوری که شیخ ابوعلی طبرسی در "تفسیر مجمع البیان" می نویسد :
"ابوجهل می گفت ما و عبد مناف بر سر شرافت و بزرگی به نزاع برخاستیم و با آنها رقابت کردیم و به مسائل مختلف چنگ زدیم همین که با آنها برابر شدیم گفتند پیغمبری از ما برخاسته که از آسمان به او وحی می شود به خدا سوگند که به او ایمان نمی آوریم و هرگز اورا پیروی نمی کنیم مگر آنکه به سوی ما نیز وحی آید همانطور که به وی می رسد. "و همین طور ولید بن مغیره و ابو مسعود ثقفی پیشوای طایفه ثقف هم در کار این ادعا بودند .
اگر چه که بعد ها پیامبر اسلام با گفتن آیاتی به طور مستقیم بدون دادن هیچ جواب قانع کننده تنها با سفسته گریِ "چون خدا اینطور خواسته باید تسلیم شوید" (بی توجه به اینکه مخالفان اصلا در خصوص ِ وجود خدایی که او از جانبش وحی می آورد پرسش و ابهام دارند )آنها را سر کوب می کند اما امروز وقتی به دیده منطق به این قضایا می نگریم این سوال پیش می آید که اگر امروز کسی بیاید و ادعای پیامبری کند و بگوید دستوراتی که من می آورم بی چون و چراو بی کم و کاست کلام خداست و هیچ کس را هم گواه عینی و شخصی بر این وحی ها نیست چرا که تنها در خلوت میان عبد و معبود اتفاق می افتد و کس دیگر را هم خدا لایق وحی ندانسته که لااقل برای اثبات موضوع شاهد ماجرا باشد، آیا ما می پذیریم؟ آیا بی هیچ ادله و اثبات تنها به صرف آوردن واژه" کلام خدا" سر به تسلیم فرود می آوریم؟حتی اگر در آن دستورات حق کشی بر پایه ظلم و زوری لایتناهی بنا شده باشد ؟گرچه که حقوق زنها و غیر مسلمانان را به کلی نادیده گرفته و پایمال کرده باشد ؟اگر چه ترویج خشونت و قشری گرایی باشد ؟و...
البته که اگر محمد را در ظرف تاریخی خودش بسنجیم در بسیاری موارد از او رفع تقصیر می شود ولی آیا من و شما هم باید خود را ،قوه استنتاج عقلی مان را، با ظرف تاریخی او اندازه گیری کنیم؟
نه اِی...
دنیای من اصولا حول محوری میگرده به نام "اِی" ،حالت چطوره؟ اِی ، خوش می گذره ؟ اِی ،انگلیسی بلدی ؟اِی، سوئدی بلدی ؟اِی فارسی بلدی ؟ اِی (نظر به اینکه به سن 26 سالگی به هنگامه (نه هنگام آ خیلی فرقشِ) خواندن کتابهای اونچنانی یه فرهنگ فارسی هم کنارمه)خلاصه اینکه از نظر من هیچی تو این دنیا قطعی نیست ، همه چی نسبت یه چیز به یه چیز دیگس ،هر دو تا چیزش هم نامعلوم ، همینم هست که آدما معمولابا مشورت با من هیجان لازم رو کسب نمی کنن و در نهایت من و مجبور میکنن که ببینم به کدوم طرف بیشتر مایلن منم بگم خوب همون درسته .اما با وجود همه اینها به تو هم میگم شک کن ،ایمان مطلق باعث رضایت جاهلانه ست .
ولی امروزمی خواهم یه چیزی بگم قطعی نه، قطعنامه ای ،یه تنه هم جلو همتون وایسادم (گرچه که می دونم ما ملت، ملتی نیستیم که جلو قطعنامه قد اعلم کنیم )
انسان خودخواه ترین موجودیه که من می شناسم ...خود بین با یه نگاه تک بعدی ،آن قدر محدود که هرگز خارج از حیطه خودش هیچی براش معنا نداره .
مادر بچه دار می شه بخاطر عشق عروسک بازیش ... باور کنید همش همینه، من خودم با همین حس بچه دار نشدم.
پدر،بچه می خواد واسه روز پیری و کوریش ،عصای دستش باشه .عاشق می شیم چون با بودن با اون طرف، حس خوبی نسبت به خودمون پیدا می کنیم در واقع لذت می بریم ازش ( حالا هر لذتی) ،از دیدن دوستمون خوشحال می شیم چون از تنهایی زجر آور درمون آورده ،تو مهمانی طرفِ اونی میریم که از همه بذله گو تر و خوش مشرب ترِچون ازش شادی می گیریم،واسه هموطنمون سینه سپر می کنیم چون از خاک خودمونه هم زبونه هم درده ،خدا رو دوست داریم چون حس می کنه قدرتیه که موقع سختی ها حامیه و هوامون و داره و...
اگه کسی هست با مشخصاتی غیر از این لطفا آدرسشو واسه من بذاره...

یکشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۷

اگر ذوالفقارعلی نیست ولی چاقوی زنجان هست...

حتما به خاطر دارید فیلم مستندی که اخیرا توسط Ted Koppel ژورنالیست مشهور یهودی امریکایی درمورد ایرانیان ساخته شد که پخش ناگهانی و چشمگیری در سایتها و خبرگزاری های سراسر دنیا داشت .در این فیلم گزارشگر به نقاط دور افتاده و محروم ایران سفر می کند ..با کارگر ساده لوحی سرِ زمینِ کشاورزی یا پیرمرد شریفِ نان خشکی با نمایی از بیابانهای بی آب و علف و... به بحث وتبادل نظر سیاسی مینشیند وپس ازآن مصاحبه هایی دارد با حدادی و صانعی بر سر حق هسته ای و مجازاتهای اسلامی و ... و در نهایت در این فیلم پی میبریم که ملت ایران عاشق احمدی نژاد هستند (!!!) و از سیاستهای او فداکارانه و خالصانه دفاع می کنند.از طرف دیگر صف بسیجیان با چشمانی کینه توزکه می خواهند اسلام را طبق فرمایشات سید قمی از دست امپریالیسم نجات دهندو مردمی که داوطلبانه می خواهند به آنها بپیوندند (!!!)یک دقیقه آخر فیلم را هم اختصاص می دهد به مردمان ساده لوح تری که به بوش عشق میورزند.خلاصه آنکه "طالبان" احساس سرفرازی می کند ...

پرواضح است که این دوست عصبانی ،آشکارا به حرفه ژورنالیستی خیانت کرده و آن اصل ابتدایی صداقت و بیطرفی در انتقال را در لوای حب و بغض اش به گوشه ای تف می کند .با وجود اینکه اعتراضات زیادی از جانب ایرانیان خارج از کشور صورت گرفت مبنی بر اینکه در این فیلم تنها همان 20..30% کذایی طرف صحبت قرار گرفته اند و گزارشگر بطور مغرضانه ای نمیخواهد دنیا به مثابه یک کل به ایران و ایرانی نظرکند اما درهر حال تاثیرات این فیلم بیش از تاثیراعتراضات ناشی ازآن بود .

اما اکنون من و شماییم ... بیایید لحظه ای فراموش کنیم آنچه که اینروزها درخصوص حال و احوالات ایرانیان بر سر زبانها جاریست .آیا خیلی پر بیراه است نسبت دادن واژه هایی از قبیل:....و....و.....و.....ووو .. (از نمای بیرون) به ملتی که درآن یک تحصیلکرده در جلسه دفاعیه پایان نامه اش به استاد راهنمای خود "چاقوی زنجان" هدیه می کند و استاد هم در کار جلب و جذب قدرت محوران چاقو را به رئیس جمهور ارائه می دهد و غم انگیز ترین قسمت ِنمایش اینجاست که رئیس جمهور در سخنرانی اش جهان را با آن تهدید می کند که اگر موی دماغ شوند دست و پایشان را با همین چاقوها خواهیم برید...!!!

.واقعا گناهکار کیست ؟ ... چاقوکشان و لات عربده جویان مذهبی که زمام امور رابه هر ضرب وزوری در ایران بر عهده گرفته اند؟ غرض ورزان بیگانه؟ دولتها؟ امپریالیسم؟ بوش؟ اسرائیل؟....یا اکثریتِ خنثی ولی غمگین و شرمزده ایران...کداممان مقصریم؟

میتوانید فیلم را اینجا تماشا کنید.

شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۷

کنترل سازمان اطلاعات روی ایمیلها در ایران
این خبر به تازگی از ایران توسط دوستی رسیده متن پیام به این شکل است:

شرکت مخابرات ایران از تاریخ 20 آبان به بعد به تمام کسانی که از یاهو توی ایران استفاده می کنند یک ایمیل زده،عنوان ایمیل هستش "کارت اینترنت مجانی "وقتی شما این ایمیل رو باز کنید یک keylogger که فقط 32 کیلوبایت هستش اینستال میشه و تمامی چیزهایی که تایپ می کنین هر 20 دقیقه به آدرس mailto:research@irantelecom.ir فرستاده میشه و اونا میتونن بخونن که چی می نویسین،این ایمیل رو اصلا تحت هیچ شرایطی باز نکنید،این پیام را به همه اطلاع دهید.

چهارشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۷

کمی جای تعمق است...
محققین اسلامی تاریخ اعراب را به دو بخش :اعراب جاهلیت و اعراب مسلمان تقسیم میکنند که نقطه پرش این تحول را پیدایش اسلام می دانند و از این واژه اولین بار در خود قرآن استفاده شده(الفتح ، مائده، احزاب)و پس از آن رایج گردیده است ، در واقع اسلام تمام تاریخ و گاه محاسن اعراب قبل از خود را انکار کرده وآنها را یکسره مردمانی خونخوار ، بی خرد و بدور از هر گونه تمدن و انسانیت معرفی می کند که تنها در عرض چند سال به فرهنگ و جهان بینی متعالی رسیدند چنانچه پای در راه دینی گذاشتند که تنها راه سعادت بشر و به عنوان کاملترین و بلند پایه ترین ایدئولوژی به زور سرنیزه به جهانیان عرضه شد !
آنچه که قریب به یقیین محتمل است آنکه در طول تاریخ هیچ ملتی نتوانسته اینگونه به شتاب راه ترقی و پیشرفت را پیموده تا آنجا که از قعر پستی و بی خردی تا قله عرضه کننده ایسمی متعالی به جهان عروج کند و اعراب در این وادی همچنان بی رقیبند ..چرا که اصولا این مطلوب در طی مدت زمانی بسیار طولانی در یک جامعه بدست می آید.
آرا و نظریات مخالفین در این مقوله متفاوت است برخی معتقدند که اسلام به منظور بزرگنمایی خود یا از روی تعصب تمام آثار نیک و بد اعراب پیش از خود را انکار میکند، برخی دیگر از محققین معتقدند که به دلیل جنگهای پیاپی و کشمکش های درونی اعراب بر سر نپذیرفتن این آئین ،این حربه ای بوده از جانب اسلام برای از میدان به در کردن بزرگان و مدعیان عرب و ...
اما به هر حال قصد من اینجا از عنوان کردن این مسئله بحث بر سر کم و کیف جاهل بودن یا نبودن عرب قبل از اسلام نیست چرا که بطور حتم این تقسیم بندی نیز مانند دیگر مسائل اغراق آمیز در مذهب کمی غیر عقلانی به نظر می رسد که هر کس بنابه مطالعه و تحقیقات و قوه استنتاج عقلی اش برداشت نسبی خود را می کند ،من دراین میان میخواهم به مسئله ای به مراتب بغرنج تر بپردازم .
اسلام باتمام تلاشی که کرده (یا حقیقت اصلا به همین گونه بوده )برای تحقیر کردن تمام ارزشها و سنن اعراب پیش از خودش و آنها را نماد وحشیگری زمان قبل از خودش معرفی می کند اما در عمل میبینیم که خود با خرافات بی اساس همین مردم وحشی در آمیخته و سنتهای آنان را با اندک تفاوتی در ظاهر، واگویه می کند درواقع بسیاری از احکامی را که امروز به خدا و پیامبر اسلام نسبت می دهد وام گرفته از آداب و رسوم همان اعراب بدوی است وهمان خرافات بی اساس با اندکی تحریف سر و رویی تازه گرفته اند و بصورت قوانین مقدس الهی در کتابی به نام کلام خدا ارائه می شوند .
بسیاری سنن همچون : اعمال حج، باور به وجود جن و ملائکه ، اعتقاد به الهامات غیبی ، روزه، ماههای حرام ،قصاص و... که خود بحث جداگانه می طلبد .
اما کار به همین جا نیز ختم نمیشود و اسلام که قرار است رهنمون درستکاری بشر باشد انسان امروزی را به گونه ای بی رحمانه تر غافلگیر می کند .
همانطور که در تاریخ اعراب می خوانیم یکی از راههای در آمد اعراب قبل از اسلام فروش برده و کنیز در بازار برده فروشان است .
اسلام نه تنها حکم به منسوخ کردن این رسم کثیف ضد انسانی نمیدهد در کمال تعجب می بینیم که از آن به مثابه یک امر طبیعی در قرآن نام می بردو برای آن قانون های جدید وضع می کند و اینکه در نهایت ان رانیز جز کلام خدا به مسلمانان معرفی میکند .
همچنین پس از ظهور اسلام به واسطه جنگها و حملات پی در پی مسلمانان به قبائل و کشورهای همجوار و با زیاد شدن آمار اسرای جنگی این امر رونق بیشتری در میان اعراب یافت و در این میان همانطور که انتظار می رود زنان بیش از مردان مورد ظلم و سوءاستفاده قرار می گیرند و نه تنها به آنان به عنوان یک انسان با ویژیگیهای خاص آن (عقل ، شعور،احساس و..) نگاه نمی شود و چونان املاک خصوصی ارباب به بیگاری کشیده می شوندعلاوه بر آن میبایست جوابگوی نیازهای جنسی اربابان نیز می بودند .
در زیر نمونه هایی ازاین اصل رابا ذکر آدرس در قرآن می خوانید:
"ما بعضی را بر بعضی دیگر برتری دادیم تا بعضی، بعضی دیگر را به مسخر خدمت گیرند (سوره زخرف آیه 32)"
"اگر بترسید چنانچه زنان متعدد بگیرید {نتوانید عدالت را بینشان رعایت کنید}پس تنها یک زن اختیار کنید یا چنانچه کنیز دارید اکتفا کنید(سوره نساء آیه 3)"
"{و حرام شد بر شما } زنان شوهر دار مگر آنچه از آن شماست بملک یمین {مگر زنانی که در جنگها به اسارت می برید }(سوره نساء آیه 24)"
"و آنکس که توان مالی ندارد از شما که کابین کند زنان آزاد را ،پس از آنچه در ملک یمین شماست کنیزان با ایمان نکاح کنید و.....واگر فحشائی آورند شکنجه و عذاب بر کنیزان نصف زنان آزاد است (سوره نساء آیه 25)"
و...
اما به راستی چه عاملی باعث سر سپردگی به چنین آئینی می شود ،چگونه می توان مکتبی حاوی اینگونه نگرش به بشر را ،تنها راه سعادت بشر در تمام دورانها و ملتها دانست؟ .... جای کمی تعمق است.
کمک گرفته ازکتابهای: تفسیر طبری ،سیره ابن هشام.

سه‌شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۷

نامه ای به بازجویم ۱...

دلم برای تو هم تنگ میشود گاهی ...تو که برایم کشف فاجعه دیگری بودی در پشتِ ابهامِ کثیف این انقلاب ..موج صدایت چون ماشه ای کشیده شده آرام و سنگین از میان سلولهای تنم گذر می کرد و جمله هایت در احتضاری طولانی به گوش می رسید : " دستهایت هرگز از زیر چادر بیرون نیاید " هنوز چون لالایی مرگ در گوشم است
لحنت لحنِ منحوس رهبری ، گویی کمدی وار اَدایش را در میآوردی ..ولی ادا نبود صدا از جان شیفته ات برمی خاست یا شاید از ناگزیریِ بردگی ات ..
دور دورِ سید خندان بود ..سیدِ خندان هیچ کاره بود .. بیست ملیون به یک هیچ کاره رأی داده بودند
گفتی به زبان غیر خودیها می نویسی گفتم قلم که خودش می نویسد مستاصل زمزمه کردی:" قلم انسان را نشانه می رود "
از ماموریتهایت که می گفتی زجرِ تسلیم به یک اشاره، ضربه می زد به بطن جان نا آگاهت ،ولی شرط بقا همین بود ..تو می گفتی ...
گفتی:" من محضر امام را درک کردم" کلامت ولی بار سنگین لغاتی بود که به دوش می کشیدی ولی میکشیدی شرط بقا همین بود
از زهر آگین لحظات زندگی ات گفتی ..گفتی که بی هیچ عشق و امید می گذرد ولی رسالت سختی ست حقانیت آنچه که بر عهده داریم!
گفتی درد ضربه های تن مرا تو هم حس می کنی تو ازاد می شوی آخر در سپیده دمی تکراری یا ظهری بی آفتاب اما من هستم تا ابد... زندانبانم من... رسالت سختی ست آنچه که بر عهده دارم!
از جان کندنت گفتی وقتِ بر دار شدنِ متهم ..بر دار کردن شرط بهشت بود ..
من ولی زجه ات را دیدم ..اشکت را حتی... از پشت چشم بند متعفن ،اندیشه ات را دیدم که حسرتِ آزادی بود
خون از گلویت می چکید در جدال بین بُعد انسانی ات با حقانیت رسالت سختی که بر عهده داشتی..همچون گلوی گوسفند قربانی به زیر تیغ جهالت ..
اشک کشف دردآلودروایت دیگری بود ازانقلاب در مغز کوچک پر آشوبم که از شیار گونه ام می گذشت و در می آمیخت با خون گلویت ... خونابه ای می ساخت از جنس خونابه های دهه شصت ... تعزیه خونابه را تماشا می کردم از زیر چشم بند متعفن ..که گفتی :"دستهایت ... " و من با شتابی گیج و منگ خودم را سانسور کردم
من خوب می دانستم تو را سرِ باز گفتن کدامین مصیبت است
من اشتباه گرفته بودم... قربانی انقلاب تو بودی نه من ..تو که قدرت اندیشیدنت را ربوده بودند .. جرأتت را حتی... تو که محکوم بودی تا ابد به باور حقانیت رسالت ننگینی که بر عهده داشتی ..تو که محکوم بودی ابدی به باور بهشت ..و شرط بهشت آن بود که می کردی با درد و نفرین ..
می باختی همه آنچه که می توانستی داشته باشی و نداری ...دلم برای تو هم تنگ می شود گاهی...

جمعه، آبان ۲۴، ۱۳۸۷


مباد روزي ...
در رثاي ابراهيم لطف الهي
اين آدمي زاده عجب طرفه معجوني است.چه زود فراموش مي كند و چه زود به هر شرايطي خو مي كند.در اين ميان انسان ِ ايراني گويا فراموش كارتر است.از دل مشروطه خواهي اش،چكمه هاي رضاخاني بيرون مي آيد و از درون ِ استقلال و آزادي خواهي اش استبداد ي مذهبي. وعده و وعيدها را زود از ياد مي برد و فاصله ي ِ از ياد بردن اش گاهي يك طلوع و غروب ِ افتاب هم به طول نمي انجامد.وعده هاي ِ زندگاني ِ رايگان را رايگان به باد ِ نسيان مي سپارد و خصم ِ جان اش را به راحتي آرام ِ روان مي پندارد.چه بي زارم از اين ،مردم را نا آگاه گمان بردن كه خود نيز از همين مردمانم.از اين مردماني كه قرون بسيار با آن ها زيسته ام و رسم ِ نامردمي را با آن ها خون گريسته ام.با ما گفته بودند: / ان كلام مقدس را / با شما خواهيم اموخت، / ليكن به خاطر آن / عقوبتي جان فرساي را / تحمل مي بايدتان كرد ./ عقوبت جان كاه را چندان تاب آورديم / آري / كه كلام مقدس ِ مان / باري / از خاطر گريخت!(احمد شاملو)
امشب بغض ِ قرن ها نا مرادي و ستم را مويه مي كنم.مي گريم براي ِ ابراهيم لطف الهي.(مباد روزي كه حرمت ِ جان ِ ادمي را فراموش كنيم).ما در سده ها ناكامي و شكست به چه زشتي ها كه خو نكرديم.به خاك و خون ِمان كشيد اسكندر.از ياد برديم.تركان جان ِمان ستاندند و فراموش كرديم.اعراب فريب ِ مان دادند و سفره هامان به يغما بردند؛برج و بارو برايشان گشوديم.مغولان تاراجمان كردند،آنان را محمد خدابنده پذيرفتيم و خم بر ابرو نياورديم. .(مباد روزي كه حرمت ِ جان ِ ادمي را فراموش كنيم).در بندمان كردند،حيرت كرديم،گفتيم بيش از اين نمي توانند و ما جان سخت تر از آنيم.به بند و رسن عادت كرديم .(مباد روزي كه حرمت ِ جان ِ ادمي را فراموش كنيم) .گويا قرار است امروز به رايگان جان دادن ِ عزيزانمان نيز عادت كنيم و آن را به راحتي فراموش كنيم.به نفير ِ مرگ دل نسپاريم.به آن عادت نكنيم.آن را به خاطره ها نسپاريم.جان ِ آدمي است اين.جاني برتر از تمامي ِ باورهاي ِ ناكجا آبادی. از همين گوشت و پوست و استخوان سخن مي گويم.از نفس ِ ابراهيم لطف الهي. (مباد روزي كه حرمت ِ جان ِ ادمي را فراموش كنيم).به اين نَفَس بريدن ها خو نكنيم.هيچ آرماني برتر از همين دم و بازدم ها نيست كه نامش زندگي است.آرمان ِ ما زندگي است و امروز ابراهيم نفس كشيدن را فراموش كرده است .يعني از يادش برده اند.ديروز زهرا و پريروز عزت.تا فردا در سايه ي ِ نسيان ِ ما دار بر كه افتد. زندگي را از ياد نبريم.فراموش نكنيم تا "ابليس ِ پيروز مست، سور ِ عزاي ِ ما را بر سفره ننشيند".(مباد روزي كه حرمت جان ِ ادمي را فراموش كنيم).از همين گوشت و پوست و استخوان سخن مي گويم از ابراهيم لطف الهي.
نوشته شده توسط :بهزاد مهرانی
من نمیفهمم ...اگه یه چیزی بده ،خوب همه جا بده...خوب برای همه بده ... این دنیا بده اون دنیا هم بده ...نیست؟
می دونی دقیقا مثل این می مونه که به توبگن اینجا دزدی نکن کار خوبی نیست ،ولی اگه دزدی نکردی و بچه حرف گوش کنی بودی ما اون دنیا به پاداشش می گذاریم یه دلِ سیر دزدی کنی ...!!!
حالا چیزی که معلوم نیست این وسط تکلیفِ "دزدی" ایه...بالاخره"دزدی"در نقس خود کار شنیعی هست یا نه؟
یعنی به این معنا که تو حاصل دسترنج دیگران را به یغما میبری با "اخلاقیات"سازگار نیست پس ممنوعِ...یا اینکه نه بد نیست فقط تو اینجا اینکار و نکن ...خوب چرا نکنم اگه بد نیست؟...
همه اینها را گقتم که این ؟بزرگ را بگم که هیچ وقت جرات گفتنش و نداشتم وقتی بچه بودم ..
خدا رشوه بدی می ده به مردهای زن باره ..میگه اینجا "زن بارگی " گناهه ،زشته، اگه با فاحشه ها بخوابی دعات به آسمون نمی رسه ...نجسی و...ولی اگه بتونی افسار تو بکشی ما اون دنیا همه مدلشو داریم ..اصلا بهترش و داریم ..حوری شو داریم...

گفتم حوری اصلا یاد یه چیزه دیگه افتادم..جالب نیست تشابه لغت "حوری" با "whore" انگلیسی ("hora"سوئدی/"hure" آلمانی/"huora"فنلاندی و...) ؟
و جالبتر تشابه (تشابه که نه یکیه ...منتها رعایتِ حالِ مریضای اسلام) بین شغل حوری و whore؟
فرقش چیه خوب ؟...نه واقعا ...اگه نخوای فحش بدی .. اگه نخوای بترسی ... اگه نخوای فرار کنی از اونچه که ریشه کرده و......کی حال داره بکندش از ته ...ها؟
نه خوب واقعا یکی به من بگه بد نیست ..

ولی نه یه فرقی هست ... اونم اینه که خیلی از حوریهای این دنیا فقط واسه یه لقمه نون حوری می شن.

مذهب شوخیِ گزافی ست.

سه‌شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۷

صد و بیست و چهار هزار و یکمین پیغمبر هم رسید
پیشرفت خواهی و گذشته طلبی درهرجامعه ای بنا به دوره خاص تاریخی اش یک امر نسبی است که میزان آن باتغییر ادواری دولت در نوسان است.
اما در برخی فرهنگها مخالفت با دگرگونی در هر بنیادی(اقتصادی ،سیاسی ،فرهنگی و...)به تلخی استقبال می شود وگاه حتی پس از گذری پرزحمت از عقب ماندگی و رساندن جامعه به درجه ای از ارتقاء در کمال تعجب و ناباوری سیل خود جوش آن جامعه مسیر پرشفقت رفته را عقب گردی یکباره می زند، همچون فنری که ناگهان از ایستگاه خود رها میشود، گویی ارتجاع ریشه درنهاد تک تک این انسانها دارد که درنهایت به مثابه یک امر ملی فاجعه می آفریند
زمزمه های ناباورانه تمایل به ناسیونالیسم افراطی مدتیست که بخش عمده ای از توده مخالفان مردمی جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد وناباورانه تر آنکه تمایل به مذهب زرتشت و القاب و الفاظ رایج در آن نمای این مبارزات را تزئین میکند واین در حالتیست که بسیاری از احکام و قوانین اسلامی که امروز عرصه را بر ما تنگ کرده از جمله حقوق پایمال زن، وام گرفته از مذهب رزتشت است و یکی از دلایلی که برخی ایرانیان آن زمان خود را به راحتی به نیزه اسلام وادادند به عز آمدن از موبدان زرتشتی بود که بر سر منبر آتشی بپا میکردند که ملایان اسلامی امروز .حال چه عاملی باعث تقدس و برتری زرتشت به اسلام شده در حیرتم
زرتشت دینی که می تواند به زمان ظهور خود به عنوان یک واقعه تاریخی با ارزش جلوه کند و در مباحث تاریخی پایدار بماند
تمایل به ساختن قهرمانها و بت های ملی و مذهبی که مظهر قدرت و حقانیت لایتناهی ست و شکوه و عظمتشان مردم را ناچار به زانو زدن و تقدیر آنها می کندو...
حسی مانند نشستن در ماشین زمان و یک حرکت واپس گرایانه به قعر تاریخ ...این همان حس آشناو خانمان سوز عشق به خمینی ست منتها با برونمایه ای متفاوت ...حسی که آن همه خون طلبید و هرگز سیراب نشد..و آن خود نیزبه گونه ای تکرار دردناک تاریخ صفویه بود.
باری در یکی از تشکیلات خارج از کشور آقایی که سابقه طولانی هم در عرصه مبارزات دارد شعر پر سوز و گدازی را در وصف پیامبری کوروش می خواند : پیغمبر ما " کوروش " است
پیشوای ما " داریوش "
امام ما " فردوسی "ست و ...

دردی نیش دار و تلخ از حمیّت بر خریتِ این جماعت با جان آدمی همان می کرد که نیزه قجریِ آقا محمد خان با چشمان مردم کرمان...
گویی خاک حاصلخیز خاورمیانه همچنان زیر کشت پیغمبر است و هر از چند وقتی دنیا را با محصول جدیدش غافلگیر می کند .
سخنم تردید در بزرگی کورش نیست، هرگز، بلکه حقیربرداشتِ ما از بزرگی کورش ضعف پابرجای ماست،توگویی هیچ حقوق انسانی خارج از چهارچوب پیغمبرو امام و پدرسالار و ...برای ما تعریف نشده و من در عجبم که کدام پیغمبری به داد حقوق مردم اروپاو آمریکا رسید و کدامین حس خود بزرگبینی ملتی را به قله سعادت رسانده .
ایران امروز به واسطه سی سال توحش دوران حکومت اسلامی یکی از زشت چهره ترین کشورهادر منظر دیدگاه جهانیانست و ما همچنان برای التیام زخمهایمان به ساختن بتهای جدید و حس پوشالیِ برتری طلبیِ ملی مان ادامه میدهیم.
چهره ناسیونالیسم همان اندازه کریه و ضد انسانیست که چهره مذهب.
وقتیکه تعریف حرمت و حقانیت وجودیِ انسان مفهوم بسیار دور و ناآشناییست برای ملتی که پا درراه مبارزه برای بدست آوردن این حقوق گذاشته این تلاش در نهایت به جایی ختم خواهد شد که مردم از کعبه رو به سوی پاسارگاد میکنند و نماز پنجگانه خود را بر مقبره کورش به جای می آورند و احتمالاپس از آن شاهد پدیدار شدن انجمن های اکس ـ کوروش در گوشه و کنار خواهیم بود تا برای مبارزه زره جدید تن کنند و...
در این بین آنچه که همچنان پایمال می شود جان آدمیست و ماهمچنان دوره می کنیم خود را ،تاریخ مان را و مصیبتهایمان.

شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۷


حیفم اومد شما از این جملات ماندگار فیض نبرید...

سردار رادان: “قرار گرفتن چکمه بر روی شلوار به دلیل نشان دادن بخشی از برجستگی بدن از مصادیق شرع است و تبرج به حساب می آید.”
آیتالله جوادی آملی: “دانشمندان فیزیک، شیمی، بارانشناسی و زمین شناسی بدون پسوند اسلامی نفهمند.”
امام جمعه شیراز: “گرانی خانه باعث شد جوان پاک ما به جای مسکن، دوست دختر و دوست پسر بگیرند.”
احمدی نژاد: “ما یک کشور آزاد هستیم.”
سید حسین مرعشی: “احمدی نژاد نه فقط معجزه هزاره سوم، که معجزه هزاره چهارم هم هست.”
امام جمعه تبریز: “علت زلزله اخیر تبریز، اظهارات اعلمی نماینده تبریز در مورد سیدالشهدا بود.”
آیت الله امینی، امام جمعه قم: “سنگسار باید علنی باشد.”
احمدی نژاد: “ایران قدرت اول جهان است.”
آیت الله حسنی: “اگر مومنین غسل جمعه را انجام ندهند مشکلات کمبود گاز مرتفع می شود.”
وزیر مسکن: “ساکنان شهرهای بزرگ امیدی به خانه دار شدن نداشته باشند.”
وزارت اطلاعات: “سنجابهای جاسوس در مرز دستگیر شدند.”
احمدی نژاد: نفت را سر سفره مردم می آوریم، … بعد از انتخابات: “نفت خوردنی نیست که سر سفره ها بیاوریم.”
الهام، سخنگوی (وقت) دولت: “نفت را سر سفره مردم نمی آوریم، بوی بد می دهد.”
مسئولین نیروی انتظامی در ملاقات با یک گروه از وزارت کشور آلمان آمادگی خود را برای تامین امنیت بازیهای جام جهانی (در آلمان) اعلام کردند.
احمدی نژاد: ” اینها …. به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.”
علی لاریجانی در جریان رسیدگی به پرونده هسته ای ایران: “با شکلات راضی نمی شویم.”
لاله افتخاری، نماینده مجلس شورای اسلامی: “در سرزمین اسلامی نباید یک مریض زن بدست نامحرم مداوا شود.”
شکراله عطارزاده، نماینده مجلس هفتم: “کوندالیزا رایس یک پیر دختر امریکایی ولگرد است که ناکامی های جنسی وی موجب عقده شده است.”
سخنگوی دولت، پس از تصویب لایحه بودجه: “دولت مسئول گرانیهای سال آینده نخواهد بود.”
احمدی نژاد: “امریکا به ایران حمله نمی کند چون من مهندسم و مسائل را تحلیل می کنم.”
احمدی نژاد: “یکی از شخصیتهای شرق آسیا، از مسئولین درجه یک اومد به دیدن ما ..خلاصه حرفش این بود که اومده بود زنبیلش رو بذاره تو صف بگه ما مشتری شما هستیم.”
حجت الاسلام و المسلمین مهدی پور، محقق و پژوهشگر مهدویت: “رواج بی بندو باری در یک جامعه باعث بروز زلزله می گردد.”


به کفر من هرگز شک نکن
که سالیانیست از میان آتش و خون
هراس دو چشم معصوم کودکی
کفر ابد را زاده است
***
به کفر من هرگز شک نکن
که آیه های عذابت دروغنامه تلخ استبداد است
و من که تار و پود خدایانت را پیموده ام
به تیغ میکشم به تلخ باوری
باور بی یقینِ بی دریغ را
از بلندای پر برکت اندیشه

***
به کفر من هرگز شک نکن
که اینک موج سهمگین گذر تاریخ در نبض من جاریست
و فرا میخواندم به سرودی دگرگونه
ووصله میکند ناگزیر خو کرده ذهنِ غم آلودم را
به تکه پاره های آنچه که از دست رفته
[میرود..
خواهد رفت..]
به کفر من هرگز شک نکن
و به دوزخ ات مرا مترسان
که من خود ورای آن را تجربه کرده ام
به سنگپاره های عظیم جهل
بر پیکرئ خواهرانم
به اریکه بی مقدار سقوط و ابتذال
که سکوت مرگبار نور را حادث شد
به دیوار زندانی که از وجود زندانی اش
به تفاخر سربرافراشته بود
من خود آنروزها دوزخ را آرزو کرده ام
پس به کفر من هرگز شک نکن
و به بهشت عاصیت مرا مفریب
که ازپستانهای نورس و درختان پرمیوه ات
خاطرآزرده ای دارم
و
ایمان بیاور به شکفتن معصومیت ؛به انسان ؛ به روشنی
که زیر آوار فروریخته تاریخ
هراسناک و امیدوار جوانه میزند
ایمان بیاور به سرود صلحی
که بر لبان چاک خورده و نیمه جان بشر جاریست...
آی بیرنگتر از آییــنه یــک لحظــه بـایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست
اگر این حادثه هر شبـه تصویـر تو نـیست
پس چرا رنگ تو و آیینـه اینقـدر یـکـیست
حتـم دارم کـه تویــی آن شبـح آیینـه پــوش
عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش..