جمعه، آذر ۲۰، ۱۳۸۸

عاقبت يك روزمغرب، مشرق مي شود...
عاقبت غربي ترين دل نيز عاشق می شود...
شرط می بندم زمانی که نه دور است و نه دیر
مهربانی حاکم منطق می شود

۱۰ نظر:

المیرا گفت...

واقعا اینحوری فکر می کنی ؟ تو این شب تار تو چه خوشبینی

Sahar گفت...

omidvarim

ژنرال گفت...

ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی نرود از یادت
به روزم سر بزن

تینا گفت...

مثل همیشه قشنگ بود
مرسی

افضلی گفت...

ای کاش این نوشته را به سر در اتحادیه اروپا نصب می کردند.سپاس دختر نازنینم

رهام گفت...

درود بر شما و سپاس از حضور سبزتان در تارنگار کوچک ما.دوست بزرگوارم اینجاست که زاغ کلکیان بی هیچ ترسی می نویسند.تاریخ زمانی ارزشمند است که که بی سانسور و بدون هیچ نگاه مغرضانه ای باشد.پس بار دیگر می گویم بخوان ما را...
سپاس(زاغ کلکیان)

رهام گفت...

امیدوارم که هر روز برایمان مشرق باشد که غروبش خودمان رقم بزنیم

Ezrael گفت...

Khoda nakone ina ke gofti beshe vagarna ma dige berim koja zendegi konim az daste mashregh oomadim inja

مرجان گفت...

کریسمس مبارک دختر عمو ی عزیزم به ما هم سری بزن

Erfan گفت...

cheghadr ziba bood