از بچگی حسرت یه چال داشتم رو گونه چپم.
وقتی هم که تو بازی با همکلاسی ام "لاله آوند" ازبالای نیمکت پرت شدم پایین و گوشه نیمکت عمیق نشست تو لُپم ،فرداش زودی باهاش آشتی کردم..جای تیزی نیمکت رو لُپم همون بود که خواسته بودم....
وقتی بزرگتر شدم حسرت های زیادی تو همون گودی، چال شد و من یادم رفت که اولین آرزوم همین چال گونه بود....
جمعه، دی ۲۵، ۱۳۸۸
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
آخی عزیزم چه آرزوی با مزه ای
کوشا باش دست کم یکی دو تا از آرزوهاتو به دست بیار گلم راه زیاد داری و تلاش در راهش یعنی نصفیشو گرفتی پیروز وپایدار
آرزو دست نیافتنی ست , اما حسرت زودتراز مويدشدنی !
adam hamishe too arezoohaie bozorg ghargh mishe va arezoohay e koochak ro faramoosh mikone doroste
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد فرش آن میکده ها را ز عبا خواهم کرد...
خيلي زيبا بود
saman persian from facebook
ارسال یک نظر